داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

دست راست...

 

 در باشگاه بدنسازی به یک کشف جدید دست پیدا کردم! ...در برنامه ام حرکتی هست که یک وزنه مشخص را باهر دو دست می زنم یعنی مثلا دمبل 10 کیلویی را یکبار با دست راست می زنم یکبار هم با دست چپ.....نتیجه اش برایم عجیب بود بر خلاف تصورم دست چپ قوی تر بود یعنی وزنه را با دست چپ به مراتب راحت تر از دست راست می زدم ابتدا  فکر کردم دست چپ من بیش از حد قوی هست و یا دست راستم کم زور و خسته است از  مربی  که پرسیدم گفت  این قاعده برای همه "راست دستها"صادق است و بر خلاف تصور دست  چپ قویتر است....خیلی عجیبه!....چرا دست چپ در عین قوی بودن نمی تواند مثل دست راست درب نوشابه درب یک شیشه خیارشور  سفت و پررو  و یا شیر آب را باز کند!؟....شاید چون دست راست غیرت دارد! شاید چون دست چپ صرفا خورده و خوابیده و فقط زورش زیاد است ولی کاری از او ساخته نیست شاید دست چپ بی شرمانه فقط تماشاگر زحمات زخم ها و کار دست راست بوده دست راست شریف است چون همه زحمات به دوش اوست برای همین هم وقتی کسی بخواهد سوگند یاد کند دست راستش را روی کتاب مقدس می گذارد حتی وقتی دو نفر به هم می رسند ابتدا دست راست خودشان را برای فشردن جلو می اورند گویی می خواهند قدرت و اراده خودشان را به رخ بکشند و در همه فرهنگ ها و در همه ملل جلو اوردن دست چپ برای دست دادن نوعی توهین محسوب می شود.....داستان دست چپ و راست داستان زندگی ماادمهاست قدرت به زور بازو و توان نیست بلکه قدرت به غیرت و اراده است...

پی نوشت:دیشب توی استخر بازوی راستم گرفت و الان بشدت درد می کند....