داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

خانم مدیر...

 

 

یکی از بازاریاب ها امده بود و بشدت از رییس شرکتش شاکی بود....او می گفت مدیر ما خانم  جوانی است که پدر ما را در اورده! قبل از ما ساعت هفت صبح به شرکت می اید و چون مجرد است تا ده شب داخل شرکت است یعنی حتی برای ناهار هم به خانه نمی رود و صبح تا شب حواسش به همه چیز هست  روی تبلت ما جی پی اس نصب شده و توی ساعت کاری که برای ویزیت به خیابان می رویم حتما باید توی مسیر باشیم و درب هر فروشگاه و مغازه هم حتما باید یک ربع ساعت توقف داشته باشیم یک دستمال هم به ما داده و وظیفه داریم به غیر از ویزیت کالاهای شرکت را از توی قفسه ها با دستمال تمیز کنیم! یکبار می خواستم به دستشویی بروم به یک پارکی رفتم که داخل مسیرم نبود داخل توالت به من زنگ زده که داری چکار می کنی!؟ چرا از مسیر خارج شدی!؟ منم از بس عصبانی شدم بهش گفتم داخل توالت هستم و دارم دعاتون می کنم!  یا مثلا اگر ببیند یک مشتری خوب خریدش را قطع کرده می گوید حتما شما کاری کرده اید که دیگر خرید نمی کند! و باید بروید او  را قانع کنید که مجددا خریدش را از سر بگیرد ما هم می گوییم اخه خانم رییس! گاهی یک مشتری دیگر نمی خواهد کالای شما را بخرد کاری هم به ریخت و قیافه ما ندارد به ما چه ربطی دارد!؟ ایشان هم می گوید پس باید بروید و از او یک نوشته بگیرید به همراه مهر و امضا که عدم خریدش ناشی از برخورد و کم کاری و یا احیانا بداخلاقی شما نباشد و یا در شرکت ما افراد سیگاری استخدام نمی شوند یعنی وقتی کسی استخدام می شود باید تعهد بدهد که سیگاری نیست ایشان اخیرا بو برده اند که یکی از کارمندان سیگاری است ایشان را صدا زده و از ایشان بازجویی کرده و طبعا ایشان هر گونه اعتیاد به سیگار را نفی کرده بعدا ایشان به خانه ان کارمند زنگ زده و از مادرش پرسیده که ایا پسرتان سیگاری هست یا نه!؟ مادر او هم از همه جا بی خبر گفته گاهی اوقات تفننی سیگار می کشد او هم کارمند مربوطه را با اخذ تعهد دویست هزارتومان جریمه کرده!.....

خلاصه بشدت از دست خانم مدیر عصبانی بود واقعا هم رفتار ایشان خیلی بی رحمانه بوده یعنی با این تفاصیلی که ان بازاریاب تعریف می کرد ایشان باید در یک سازمان امنیتی مشغول به کار شوند! من به ایشان گفتم کار شما فقط یک راه حل دارد و ان این است که همگی جمع شوید و ایشان را شوهر بدهید! که لااقل یک نصف روز به زندگی و شوهرش برسد و کمی حواسش از شما پرت شود ایشان هم گفت اتفاقا ایشان خیلی خواستگار دارد چون ماهی ده میلیون تومان حقوق می گیرد ولی فعلا کسی موفق نشده ایشان را به دام بیندازد من هم گفتم بالاخره شما چهل پنجاه نفر جمع شوید یک نفرتان شاهزاده شود یک اسب سفید هم جور کنید و ایشان را به همراه ده میلیون تومان در ماه صید کنید و امیدوار باشید که با همت پشتکار و تلاش شبانه روزی اقا داماد ایشان سریع باردار شوند که لااقل یک چند ماهی از شرش راحت شوید!.......

در وبلاگ قبلی در بلاگفا پستی مفصل نوشته بودم تحت عنوان "ماده شیر" و انجا به طور مفصل توضیح دادم که بر خلاف تصور مدیران و رهبران زن در کشورهای شرقی به مراتب مستبدتر و خشن تر از مدیران مرد هستند دلایل زیادی دارد ولی گاهی مقصر اصلی خود مردان هستند چون در جوامع مرد سالار مردان نمی پذیرند که یک مدیر زن بالای سرشان باشد برای همین با نافرمانی سعی می کنند در کارها اختلال ایجاد کنند و طبعا مدیر هم برای اثبات خودش  شدت عمل نشان می دهد و کار از همین جا خراب می شود.....یک مدیر زن در کشورهای مرد سالار باید بسیار باهوش و کاردان باشد و از همه مهمتر علم مدیریت را خوانده باشد تا بتواند بر مشکلات غلبه کند....

نظرات 11 + ارسال نظر
پری پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 18:22

آقا مهرداد ایشون گزینه خوبی واسه ازدواجه ها
دست بجنبون بچه

والا ایشون یه کم خطرناک به نظر میرسه!

پویا دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 09:03

کامنتای پست بعدی رو بستین پس اینجا کامنت میذارم.به نظرم بینش فوق العاده ای به این موضوعات دارین واقعا کم دیدم مثله شما.
موفق باشید

ممنون دوست عزیز

سونا پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 21:15

اینجا تو درساى بیزینس بهمون یه چیزى رو گفتن در مورد Ethic and core values و همینطور sustainability
منظور از اولى ارزشهاى احلاقى هست که شرکت بهش پایبنده البته نه در حد شعار چون سرمایه دار کارمند سهامدار … وقتى میخواد با جایى کار کنه شرکتى رو انتخاب میکنه که به ارزش هاى مورد نظر خودش نزدیکتر باشه یکیش هم رفتار با کارمنده
منظور از دومى هم که خودتون میدونید هر شرکتى باید سعى کنه که تا حد ممکن اسیب به محیط زیست رو کم کنه و اینجا عضو origin greenمیشن و اونا شرکتا رو چک میکنن و اینا رو خرید مردم هم تاثیر داره
یعنى مردم از فروشگاههایى که خیریه انجام نمیدن تیم ورزش دانش اموزى ساپورت نمیکنن یا کمک به بیخانمانها رو انجام نمیدن کمتر خرید میکنن و همینطور شرکتهایى که از تولید کننده ى داخلى حمایت نمیکنه و براش مهم نیست محصول کدوم شرکت تو قفسه هاش باشه
مردم اول کالاى تولید داخل رو برمیدارن و با نگاه کردن به قفسه هاى پر و خالى کاملا مشهوده
ببخشید زیاد حرف میزنم چون رشته مون یکى هست گفتم شاید براتون جالب باشه
اینجا اصلا تقلب مد نیست و این از هیجان تحصیل و کسب علم کم میکنه و فقدانش براى چو منى سهل و اسان نبود… هیشکى نیومد بگه بیا کنار هم بشینیم حواسمون بهم باشه

اتفاقا مطلبی که گفتید خیلی جالب و مفید بود....این که شهروندان و مصرف کننده حتی خریدشان هم متعهدانه است و با پولی که برای خرید می پردازند برای اصلاح اقدام می کنند.....
منم راستش اهل تقلب نیستم ولی درکت می کنم

kilgh پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 21:06

متوجهّم چی می گید،
بله موافقم،
اشاره هم کردم در افراط بودنش شکّی نداریم.
سیگار کشیدن یک مسئله ی شخصی ست،
همان طور ک عقاید سیاسی یک فرد،
همان طور ک عقاید مذهبی یک فرد،
همان طور ک حتّی وضعیت تاهّل یک فرد،
و بس مثال های دیگه.
ک در جامعه متاسفانه همه ی این ها وابسته به شغل بررسی می شن و هیچ نمی توان دم زد. چه بسا افرادی ک پوشش رو به اجبار شغل تحمّل می کنند،
در راهپیمایی ها شرکت می کنند و دم نمی زنند،
و یا حتّی وانمود به نماز خواندن می کنند.
این امور در جامعه ی ما به وفور یافت می شه.

از طرفی در یک سوی دیگر من به نوع گزینش هم اشاره داشتم. حال نه در این شغل ساده، ولی می دونید ک مثلا فصانورد های ایستگاه های فضایی گزینش به شدّت سخت و مخصوص به خودشون رو دارند ک از هر هزار نفر تعداد انگشت شماری منتخب می شن.
مقصود اینکه ما باید از طرفی این آزادی رو برای کار فرما متصوّر بشیم ک معیار های مخصوص به خودش رو داشته باشه که شاید ما هیچ وقت درک نکنیم. چون سرمایه و وقت و انرژی با کارفرماست و حق داره هر معیاری برای جلوگیری از متضرر شدن خودش داشته باشه، هر چند از نظر ما غیر منطقی حتّی. چون کار خودش هست و اگر خودش لزومی ببینه و حس کنه ک سیستم رو به نابودی ست قطعا استراتژی رو عوض خواهد کرد.

مثلا در این مایه ها ک می گن ما در فلان کار به شخصی نیاز داریم ک درصد زبان انگلیسی ش بالای نود باشه. شما نمی تونید خرده بگیرید ک شاید یک نفر درصدش شصت بود و دارید ضرر می کنید. این نیرو های انسانی هستند که برای به دست آوردن اون کار باید سعی کنند خودشون رو به اون حد از توقع نود درصدی برسونند نه که کارفرما معیار هاش رو تغییر بده.

در مدیریت انسانی چیزی هست به اسم"تعهد روانی کارمند!"یعنی کارمند شغل و محیط کار خودش را دوست داشته باشه و از نظر روانی خودش را متعهد به سیستم بدونه و این فقط با برخورد منصفانه به دست میاد مثلا ساختمان گوگل و اینستا گرام مثل یک هتل 5 ستاره است! و همه امکانات یک هتل 5 ستاره در اختیارشان است و ساعت کاری برخی از انها هم ازاداست این ها برای این است که محیط کار و سیستم خودشان را دوست داشته باشند و برای پیشبرد اهدافش تلاش کنند برای همین بعضی کارمندها با میل خودشان حدود 16 ساعت در محیط کار هستند و کار می کنند

مریم پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 20:37 http://marmaraneh.blogsky.com

امان از مدیر مجرد خانم، امان. بنده چند مدلش را دارم و پوستم از دستشان کنده شده.

پس شما درک می کنی!...برات دعا می کنم!

عطیه پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 11:17

به kilgh عزیز باید بگم ک سرمایه یک شرکت نیروی انسانی اونه، اگر اونها ناراضی باشن، سیستم از درون نابود خواهد شد. چه بسا ایشون یک نیروی خوب رو فقط بخاطر سیگاری بودن از دست بده. ب نظر من این اصولی برخورد کردن نیست، افراطه. ایشون میتونه از کارمنداش بخواد ک تو محیط کار سیگار نکشن، (هرچند ک سیگار یک مسئله شخصیه) اما نمیتونه این قانون رو ب زندگی یک نفر تعمیم بده و بخواد ک اون شخص ابدا سیگار نکشه. بجز این، این سبک مدیریت، جلوی استعداد و خلاقیت کارمندا رو میگیره و از نظر علمی پایینترین سطح مدیریت هستش.
مهرداد خان جان، درستش نبود ک پست بزاری و عطیه نخونده پاکش کنی. مثلا ما حق آب و گل داریم اینجا.

پاراگراف اول کامنت شما خلاصه ای از حدااقل 10 کتاب قطور مربوط به منابع انسانی بود که کمی با عصبانیت و خشم بیان شد! امیدوارم دوستان آن را با ا رامش و خونسردی حفظ کنند! قطعا به درد شون میخوره
بعضی اوقات یک پستی می نویسم و بنا به دلایلی اونو حذف می کنم راهش هم اینه که بیشتر سر بزنی عطیه خانم

سونا پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 06:14

سلام
مگه ماهى چقدر به این بنده هاى خدا میده که اینطورى بهشون بى حرمتى میکنه؟
اخرین امتحانم رو امروز دادم و تا شروع ترم ٢٠ روز باقیمونده
توى این ٢٠ روز بیشتر بنویسید

درود به سونا خانم
فعلا کسب و کار اینجا خیلی سخت شده و همه تحت فشارند....
خواندن پست های ما فقط 5 دقیقه وقت میخواد پس سر جلسه امتحان بعنوان تقلب میتونید بخونید!
اگه این پایان نامه لعنتی بزاره حتما

بهروز چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 22:11 http://rouzegarema.blog.ir/

ممنونم داداش

خواهش می کنم

بهروز چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 21:38 http://rouzegarema.blog.ir/

آقا ما یه مغازه 30 متری داریم. نمی دونم چه کاری رو شروع کنم. مغازه جای پر رفت و آمدی هم هست (مرکز شهره). گفتم نظر شما رو هم بگیرم. به هر حال صاحب تجربه ای. تو این اوضاع و احوال چه مغازه ای رو پیشنهاد می کنی؟ میدونم که میگی شهر به شهر فرق می کنه و این صحبتا. ولی خوب نظر شما به عنوان یه پیشکسوت رو می خواستم بدونم. ممنون

اگه نظر من را بخواهید من می گویم دوره مغازه های کوچک به سر امده ولی اگر جای پر رفت و امدی است البته قضیه فرق دارد و باید به دنبال حفره بازار باشید یعنی ببینید که چه کسب و کاری در ان منطقه مورد نیاز است و من نمی توانم بدون اطلاع از جا و مکان و شهر توضیح بدهم تنها وصیت بنده به شما این است که هر کاری را که شروع می کنید در ان ابتکار داشته باشید یعنی متفاوت باشید و این تنها راه نجات کسب و کارها در موقعیت فعلی است مثلا در شهر ما از هر ده مغازه یکی رستوران و اغذیه فروشی است و همه هم در حال ورشکستگی هستند ولی در همین شهر کترینگ ها و رستوران هایی هستند که برای اینکه بتوانی از انها غذا بخری باید یک تا دوساعت توی نوبت بایستی چون خدمات متفاوتی ارائه می کنند....

kilgh چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 16:23

به معنای تایید روند کار اون خانم کارفرما نیست ولی مقصود اینکه یعنی می فرمایید کارفرما حق نداره آزادانه انتخاب کنه ک چه کسانی در مجموعه ش مشغول به کار بشن؟
خب احتمالا خیلی ساده دلش نمی خواد فرد سیگاری توی محیط کارش باشه. همون طور که این فیلترینگ از خیلی از جهات دیگه داره روز به روز صورت می گیره تو مملکت، حالا چه از نظر عقاید دینی، چه سیاسی، چه سطح مدرک چه تجربه... این خانم هم سیگار یک معیار فیلتر کننده هست براش و چون بیزینس مخصوص خودش هست درک نمی کنم چرا مجازیم ک بهشون خرده بگیریم.

و اضافه کنم ک اتفاقا در کشورمان به عینه دیدم ک اکثرا به دنبال فرار از زیر کار هستند و کارشون بازده نداره و هدف صرفا به اصطلاح ماست مالی صد در صدی وظیفه هست و وجدان کاری کمتر مشاهده می شه.
انگار ک جدّیت در کار یک جوک به شدّت مسخره باشه و هر کس هم ک اعتقاد به این مهم داشته باشه رو در بد ترین حالت ممکن می کوبونند و تخریب شخصیتی می کنند.
یک نفر هم ک اصولی برخورد می کنه این جور پشت سرش حرف می زنند...
طرف به محض اینکه یکم شل کنه، زیر دستان سوارش می شن شک نکنید.

درسته ولی نوع و طرز برخورد درست نیست همیشه با خشونت نمیشه اصلاح کرد بحث بر سر نوع برخورد هست و نه لزوما ماهیت قضیه طبعا در دنیای پر رقابت امروز یک مدیر باید نیروی انسانی شرکت را در جهت منافع شرکت هدایت کند...

بانک کتاب چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 14:08 http://arvinbook.com

ممنون از وب خوبتون

خواهش می کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.