داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

هذیان های یک خواب زده!

 

 

دوشنبه هفته قبل صبح از خواب بلند شدم لباس هایم را پوشیدم و به سرکار امدم دیدم فروشگاه بسته به ان همکارمان که باید درب فروشگاه را باز می کرد زنگ زدم و از او پرسیدم که چرا درب فروشگاه را باز نکرده که با صدایی خواب الود گفت مگه نمی دونی امروز تعطیله و فروشگاه با تاخیر باز میشه.....توی تقویم تعطیل نبود ولی بعدا گفتند که امسال جدیدا به تعطیلات اضافه شده....پشت درب فروشگاه منتظر ماندم که اساتید تشریف بیاورند و درب را باز کنند کمی سرد بود لبه های یقه کاپشنم را بالا دادم و دکمه های کاپشنم را بستم و برای اینکه حوصله ام سر نرود گشتی در دنیای مجازی زدم....من اخیرا برای سر زدن به فضای مجازی برای خودم محدودیت تعیین کرده ام یعنی مثلا تا ظهر یکی دو بار حق ندارم به گوشی سر بزنم و البته سراغ اینستا و کانال های تلگرامی هم نمی روم ولی بطور اتفاقی یک فیلم عجیب دیدم یک کشتی گیر داشت کشتی می گرفت و مربی اش بیرون تشک فریاد میزد بباز !بباز! تو باید ببازی! .......تعجب کردم خواستم گشت دیگری بزنم و دلیل توصیه مربی به باخت ورزشکارش را بفهمم که همکاران امدند و درب فروشگاه باز شد.....سرم تا ظهر گرم بود تا کارم تمام شد و به خانه برگشتم....بعد از ظهر که مجددا به فروشگاه امدم مطابق محدودیت های تعریف شده برای خودم 5 دقیقه فرصت داشتم که گشت دیگری در تلگرام بزنم که یک عکس عجیب دیگه دیدم....مربی تایلندی یکی از ورزشهای رزمی که البته مرد بود  روسری سر کرده بود و در ورزشگاه مشغول تماشای تمرینات شاگردانش بود و متاسفانه ایشون یک قیافه کج و کوله و قناسی هم داشت که با پارچه ای که شباهتی به روسری نداشت به شکل مسخره ای در امده بود و خیلی جدی با همان وضعیت گوشه ای نشسته و مشغول تماشای بازی بود......همان لحظه با دیدن ان صحنه و اتفاقات قبلی یک لحظه با خودم فکر کردم نکنه من توی خواب زندگی می کنم !؟نکنه من خوابم! ؟...ترو خدا اگه من خوابم بیدارم کنید! ....بیایید یه نیشگونی از یک نقطه غیر حساس بگیرید تا از خواب بپرم و یا یک بادکنک بزرگ را باد کنید و کنار گوشم بترکانید نمی دانم یه کاری بکنید من از خواب بیدار بشوم....شاید هم خواب نیستم خواب زده ام که شاید نوعی بیماری باشد که باید درمان شوم البته می گویند به افرادی یک چنین مشکلی دارند جوشانده چهارتخم بخورانید حالشان خوب می شود البته من اصلا علاقه ای به چهار تخم سه تخم و یا هر نوشیدنی تخمی دیگری ندارم ولی اگر قرار باشد که موجبات بهبود بنده از این وضعیت فراهم شود بالاخره یه کاریش می کنم!....البته شاید به حساسیت های فصلی مختصری که اخیرا پیدا کرده ام  مربوط باشد مادرم عنبرنسا را توصیه می کند ...همانطور که مستحضرید عنبرنسا پشگل و مدفوع الاغ ماده است که ان را با تشریفات و عزت و احترام از ماتحت الاغ ماده استخراج نموده و خشک ان را اتش زده و می گویند دودش خاصیت های فراوانی ندارد و اساسا این ماده سحر امیز یعنی مدفوع الاغ ماده جایگاهی بس رفیع و بلندی در طب سنتی ایرانی دارد ولی واقعا جای سوال است که چرا پشگل الاغ نر یک چنین خاصیتی ندارد!؟ .....شاید این ناشی از این باشد که الاغ ماده یواشکی و دور از چشم اقاشون یه چیزهای می خورد که الاغ نر از ان بی خبر است و اصلا شاید الاغ ماده انقدرها هم که تصور می شود خر نباشد!  و بطور پنهانی و کاملا مرموزانه یک کارهایی می کند که پشگلش کیمیا می شود و دوای هزار درد بی درمان می شود....خلاصه که من نمی دانم فلسفه این پشگل در کجاست ولی کلا بعضی ما نرینه ها و دیگر همجنسانمان در طبیعت هارت و پورت زیاد داریم ولی بعضا بخاری از ما متصاعد نمی شود......

در هر حال اتفاقات عجیبی  در اطراف من در حال روی دادن است که حس می کنم  یا خوابم و یا خواب زده ام اگر خوابم بیدارم کنید و اگه خواب زده ام یه دم نوشی شربتی اب قندی چیزی پیشنهاد کنید بخورم حالم خوب شه!

نظرات 1 + ارسال نظر
عطیه یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 12:25

متاسفانه هممون بیداریم.
من فقط دلم میخواد اون کسی ک ب ذهنش رسید مربیه روسری بپوشه رو ببینم. بعد یه سوالی، بیرون این مربیه رو دیدیم، روسری سر کنیم یا نکنیم؟
این دولت وقیحه، دیگه سنگ پای قزوینم از رو برده ک با همه این تفاسیر اصلا ب روی همایونی نمیارن و سر جاشونن.
مملکت همینه دیگه بدبختانه

پس یعنی من خواب نیستم!؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.