داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

مشکلات طبقه متوسط....

 

 

ما اینجا گاهی سنگ صبور می شویم! برخی ادمها بخصوص مردان تنها هستند بر خلاف اینکه خیلی هم دورشان شلو غ است خیلی حرفها را نمی توانند به اطرافیانشان بگویند برای همین گاهی اینجا به اصطلاح در دلشان باز می شود ...گاهی مشتریها یا بازاریاب ها می ایند توی دفتر می نشینند و درد و دل می کنند و حرفهایی می زنند که ناشی از فشار اقتصادی است که به مردان خانواده وارد می شود....کسب و کارها دیگر مثل سابق نیست رکود خیلی از کارها را از بین برده و درامدها را کم کرده و هزینه ها هم همچنان رو به افزایش است  من ادمی را می شناسم که کارخانه دار بود و برای خرید محصولاتش که انواع ماکارونی بود ب

اول باید  پول واریز می کردی و بعدا با منت و دردسر ماکارونی را می فرستاد ولی الان همان ادم کارخانه اش تعطیل شده و ماشین الات ان خاک می خورد  یک مغازه بقالی اجاره کرده و در ان کار می کند که اگر پس انداز گذشته اش نبود  زندگی فقیرانه ای را می گذراند چون خودش می گوید که دیگر درامدی ندارد...

درامدها کم شده ولی بعضاخانواده ها و زن و فرزندان هنوز این کاهش درامد را درک نکرده اند و برای همین روی مردان خانواده فشار زیادی است....یکی از بازار یاب ها را می شناسم که پسر خیلی خوب و زحمت کشی است و البته مریض احوال هم هست چند روز پیش امده بود واعصابش خراب بود می گفت برادری دارم که وضع مالیش خوب است و اخیرا یک اپارتمان بزرگ خریده و من هم در بالای خانه پدری در یک سوییت زندگی می کنم از وقتی برادرم اپارتمان خریده هر روز با زنم در خانه دعوا داریم و مرتب می گوید ما دو بچه داریم و خانه مان کوچک است من هم می گویم یکبار بیا دنبال من با موتور توی خیابان ها بچرخیم و ببین با این بدن مریضم سراغ چند فروشگاه و بقالی بروم و سرم را کج کنم و التماس کنم تا از من خرید کنند ولی این حرفها را نمی فهمد من هم از بس غر می زند تصمیم گرفته ام حمام خانه را خراب کنم وحمام و دستشویی را در هم ادغام کنم! تا از ان یک اتاق اضافی در بیاید بلکه خانم راضی شوند....

مشکل دیگری که واقعا برای خانواده ازار دهنده شده توقع بچه های انهاست....بسیاری از خانواده ها خودشان برای یک زندگی مرفه کم و کسری ندارند ولی تحت فشار بچه ها هستند بچه ها ماشین می خواهند کار می خواهند ازدواج می خواهند وقتی هم می خواهند ازدواج کنند از پدرشان توقع بهترین ها را دارند بخصوص توی این شهر ما که متاسفانه تجملات و افراط مرسوم شده و همین اداب و رسوم طبقه پایین را تحت فشار قرار داده....حتی پسرها وقتی زن هم می گیرند و دنبال زندگیشان می روند باز هم به خانواده پدری متکی هستند چون اقتصاد ضعیف است و مردان جوان نمی توانند با این دستمزدهای رایجی که پرداخت می شوند خانه اجاره کنند ویا زندگیشان را بچرخانند مثلا حداقل دستمزد مصوب اداره کار حتی نمی تواند اجاره خانه یک زوج را پوشش دهد لحن طلبکارانه ای هم دارند یعنی فکر می کنند که پدر و مادر وظیفه دارند تا ابد از انها حمایت کنند ......من نظر شخصی خودم را می گویم من معتقدم نسلی که جدیدا تربیت می شود نسلی نیست که عادت داشته باشد به این سادگی ها روی پای خودش بایستد هم شرایط اقتصادی یک چنین اجازه ای نمی دهد و هم فرهنگی که فکر می کند حمایت پدر و مادر تمامی ندارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد.....

دوستی دارم که در یکی از کشورهای غربی زندگی می کند ایشان می گفت اینجا بچه ها به سن 23 سالگی که می رسند معمولا پی زندگیشان می روند خانه می گیرند شغلی اختیار می کنند و حتی اگر تحصیل می کنند خودشان کار کرده و خرج تحصیلشان را در می اورند و چه بسا بچه های خانواده های پولدار که خودشان تصمیم به استقلال می گیرند و بعضا به کارهای سطح پایین مثل پیشخدمتی در رستوران می پردازند تا روی پای خودشان بایستند در حالیکه فرهنگ استقلال در جوانان ما بسیار ضعیف است و حتی با ان مقابله می شود مثلا اگر دختری بخواهد مستقل باشد شغلی داشته باشد و برای خودش خانه ای داشته باشد بسیار بدبینانه به او نگاه می شود در حالیکه کسی نمی پرسد که ان دختری که فرصت ازدواج نیافته چرا باید تا ابد با خانواده اش و فضایی که طبعا دیگر مطابق سلیقه اش نیست زندگی کند و این در مورد پسرها هم صادق است یعنی مثلا استقلال پسرها بعنوان یک اسیب اجتماعی محسوب می شود در حالیکه چه خوشمان بیاید و چه نیاید سبک زندگی رو به تغییر است .....

مردی مسنی می گفت تازه از سربازی امده بودم پدرم مغازه تولیدی پولک و نبات داشت درب مغازه اش رفتم و به او گفتم من تازه از سربازی امده ام و می خواهم اینجا پیش تو کار کنم که او هم گفت شما برو برای خودت کار پیدا کن پدر ما کاری برای ما نکرد ما هم شرمنده شما هستیم! من هم کمی اصرار و اوقات تلخی کردم که او تکه سنگی کنار ترازویش داشت که با ان پولکی ها را وزن می کرد ان سنگ را برداشت و به طرف من پرت کرد سنگ به سرم خورد و سرم شکست و از ان خون جاری شد من هم از همان موقع رفتم دنبال زندگی خودم و روی پای خودم ایستادم و الان هم خانه دارم ماشین دارم درامد بازنشستگی هم دارم ولی پسری دارم که زنش داده ام اجاره خانه اش را هم می دهم تازه می گوید ماشین من را هم عوض کن و هرکاری می کنی باز هم توقع های تازه دارند.....فقط می توانم بگویم که مردان خانواده های طبقه متوسط دوران سختی را می گذرانند از یک طرف درآمدها مثل سابق نیست و از آن طرف توقع ها از انها بالاست.....من نمی گویم لزوما همه خانواده ها اینگونه اند ولی این درد و این مشکل را جدیدا در خانواده ها زیاد می بینم یا می شنوم....

نظرات 6 + ارسال نظر
سلام سه‌شنبه 25 مهر 1396 ساعت 19:14

به نظرم باید گفت آیا ممکن است که تلویزیون ملی در این امر مقصر باشه؟ من تلویزیون نگاه نمی کنم ولی گویا در خیلی از فیلم ها و سریالهای ساخت خود تلویزیون ملی زندگی عادی مردم به تصویر کشیده نمی شه بطور مثال در سریالهای تلویزیون کارمند ساده ای که به تازه گی در شغل پایینی وارد شده است ازدواج می کند در حالیکه که قیمت مبلمان و تجهیزات آشپزخانه و لوازم خانگی این کارمند که به نمایش درآمده حداقل به صدها میلیون تومان می رسد ولی کارمند مورد نظر تمام این لوازم به همراه خانه را در همان روز اول ازدواج اش دارا هست این مساله توقع را در مردم شهرستانها بیدار کرده است ولی تلویزیون گفته است سریالهای تلویزیون ایران توسط مردم کشورهای خلیج فارس پیگیری می شود و نباید کاری کنیم که فکر کنند انقلاب ایران نتوانسته است که برای مردمش کاری کند.
یا اینکه عموما در سریالها و فیلم های تلویزیون ملی خانواده ها فقط یکی دو بچه بیشتر ندارند مردان مشاغل دولتی یا پشت میز نشینی دارند یا اینکه لباسهای شیک و اتوکشیده می پوشند که تکرار شدن اینها در تمام سریالهای تلویزیون ملی فرهنگ شهرستانهای ما را تغییر داده است.

البته همه آنهایی که گفتید موثره منتها من فک می کنم دلیل اصلی در سه بخش هست دلیل اول آموزش و پرورش و سنت های ماست در جایی بطور گذرا اشاره کرده ام آموزش و پرورش ما از تربیت ادمهای مستقل و توانا ناتوان است مشکل دوم ضعف اقتصاد است در موقعیت فعلی اگر حتی جوانی شغلی پیدا کند بخواهد ازدواج کرده و تشکیل خانواده دهددستمزدی که می گیرد حتی کفاف اجاره خانه انها را هم نمی دهد برای همین بعضی خانواده ها مجبورند از بچه هایشان حمایت کنند که فشار مضاعفی بر انهاست دلیل سوم که به نظرم مهمترین دلیل است فاصله طبقاتی است متاسفانه بعد از انقلاب بعلت برخی رانت ها و نابسامانی اقتصادی قشری بوجود آمده اند که ثروت های بی حساب دارند و با رفتارهای اشراف گونه تجملات را افزایش داده و طبعا به طبقات پایین فشار می آید حتی در بین خود کارمندان دولت هم تبعیض وحشتناکی هست مثلا یک کارمند بانک را با یک معلم مقایسه کنید تمامی کارمندان بانکی که من می شناسم و حداقل 15 سال سابقه دارند صاحب خانه شخصی عالی اتوموبیل خوب پس انداز کافی و زندگی مرفهی دارند ولی معلمین زیادی هستند که 50 سال در مدارس دولتی و غیردولتی تدریس می کنند ولی هنوز اجاره نشینند .....فقر قابل تحمل است ولی فاصله طبقاتی و تبعیض قابل تحمل نیست...

رهگذر مانند... سه‌شنبه 25 مهر 1396 ساعت 06:39 http://yekzendegi.blog.ir

اگه براتون ممکنه یه تحلیل بدید ازینکه چرا اوضاع رکود همین طور ادامه داره. قاعدتا باید بعد ازون دوره 8 ساله حداقل به ثبات میرسیدیم اما من مدام میشنوم که داره بدتر میشه.

متاسفانه درست نمیشه.....همآنطور که می دونید تحریم ها ادامه داره و ترامپ مصمم هست که دسترسی ایران به منابع خارجی را محدود کنه عاملی که برای اقتصاد ایران حیاتی است از طرفی رونق اقتصادی در ایران وابسته به نفت بشکه ای 100 دلار بود که الان شده 50 به گفته خود مسئولین پول نفت فقط برای پرداخت حقوق دومیلیون و هشتصد هزار نفر کارمند دولت کفایت می کنه و چیزی برای سرمایه‌گذاری باقی نمی مونه فساد اداری فراگیر و کارآمد نبودن سیستم هم که از همه عوامل مهمتره...
.لااقل در آینده نزدیک رونق و شکوفایی اقتصادی در دسترس نیست ....

سمانه دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 13:26

باور کنید اگر مدیریت زندگی صحیح باشه مشکلات اینقدر بزرگ و لاینحل به نظر نمیاد.متاسفانه الان ی سر که درآمد کمها دارن خرجهایی میکنن که مال طبقه بالا و متوسط به بالاست .جشنهای بارداری...اولین دندون...اولین قدم برداشتن کودک...از پوشک گرفتن کودک و..کرسیمس و شب یلدا و....اینا هستا شوخی نمیکنم .
جدیدا ست لباس خونوادگی هم مد شده حالا بیین چه خرج و چه زمانی صرف این کار میشه.
یه مشکل دیگه هم تربیت غلط والدینه .بعضیا بچه ها رو طلبکار بار میارن
خلاصه عقل درست برای معاش ندارن!
من خودم قناعت رو همیشه پیشه زندگیم کردم

دقیقا....
همانطور که در پست هم گفتم برخی خانواده ها خیلی به فکر این نیستند که پدر خانواده از نظر درآمد و منابع مالی در چه وضعیتیه فقط انتظار دارند و همانطور که گفتی در دوران امروز راهی به جز مدیریت منابع و مخارج برای طبقه متوسط به پایین نیست البته این قاعده برای دندانپزشکان محترم بخصوص متخصصین صادق نیست

مرمری دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 01:35

سلام به داداش عزیزم ، آره واقعا طبقه متوسط جامعه خیلی فشار روشه،،،، ماها که به دوره میانسالی داریم نزدیک میشیم، از جوانی منتظر روزی هستیم که آینده وضع مالی خوبتر میشه بچه ها بزرگ میشن سروسامان میگیرند خیالمون راحت میشه میتونیم باهمسر مسافرتایی بریم که از جوانی توآرزوش هستیم، خب خداروشکر کم وبیش هم رفتیم ولی میبینیم نه بابا بچه ها که کوچیکتر بودن باز میتونستیم خیلی از کارهامونو ردیف بندازیم واستفاده کنیم از جوانیمون ........الان که نمیشه تکون خورد از لحاظ اقتصادی، خدا برکتو برگردونه وکسی رو محتاج دیگری نکنه

درود به مرمری خانم....
انشالله که همیشه شاد و سلامت باشید....

نادیا دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 00:54

تقصیر کی ؟ گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست

تا حدی درسته.....البته مقصر اصلی ان کسانی هستند که نمی فهمند فشار زندگی بر اقشار پایین یعنی چه....

hami یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 21:38

این قسمت نوشته هاتون حقیقت محض بود .....واقعا با این تجمل گرایی میخواهیم به کجا بریم ...قهر با انسانیت و شعور و شرف ؟؟؟؟؟؟؟

بخصوص توی این شهر ما که متاسفانه تجملات و افراط مرسوم شده و همین اداب و رسوم طبقه پایین را تحت فشار قرار داده.

حقیقت تلخیه. ....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.