داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

مدرک جمع اوری زباله!

 

من معتقدم هرجوانی که خواست دیپلم بگیرد ابتداباید یک کتاب کوچک در حد چند صفحه به او بدهند و به انها گفته شود ابتدا این کتاب را پاس کنید و بعد دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شوید....در ان کتاب یک داستان است ! و داستان از این قرار است که روزی یک نفر با دوستانش به یک جنگل رفت و همگی چلوکباب خورده یک نوشابه خانواده را به همراه دوستان نوشیدند و بطری نوشابه را همانجا انداخته و رفتند بعد اتفاقی که می افتد این بود که سال بعد که دوباره به همانجا و همان جنگل رفتند با کمال تعجب دیدند که عه!.... بطری پلاستیکی نوشابه همانجا افتاده و اتفاقی برایش نیفتاده برای همین  اشک در چشمانشان حلقه زده همه خاطرات پارسال برایشان زنده شد ده سال بعد که مجددا به همان جنگل مراجعه کردند بطری را با همان وضعیت منتها کمی خاکی و کثیف انجا دیدند بعد 50 سال می گذرد و ان اقا می میرد و نوادگان ان مرد که دوباره به ان جنگل می ایند دوباره ان بطری را می بینند و به یاد پدربزرگشان می افتند و  فاتحه ای برایش می خوانند  بعد دوباره  صد  سال می گذرد و روزگار عوض شده یعنی همه چیز پیشرفته شده مثلا تصور من این است که در خانه ها شیر اب را که باز می کنی می بینی که به جای اب شیرکاکائو یا کاپوچینو سرازیر می شود یا مثلا تاکسی اسنپ هوایی شده یعنی وقتی یک اسنپ می گیری و بخواهید  به میدان نقش جهان یا میدان ونک یا میدان توت فرنگی( احتمالا الان نام این میدان چیز دیگریست و   صد سال اینده اسمش عوض شده! ) بروی ناگهان یک تاکسی پرنده از اسمان سرازیرشده و شما را سوار کرده و به اسمان می برد یا مثلا به جای قرص خواب ربات هایی ساخته شده که شبها برای شما لالایی گفته شما را نوازش کرده و حتی ببوسد تا خوابتان ببرد!....در ان زمان پسر پسر پسر پسر پسر پسر پسر پسر .......ان اقایی که ان بطری نوشابه را انجا انداخته وقتی به جنگل می رود با کمال تعجب دوباره همان بطری پلاستیکی را که البته شکسته و پیر و فرتوت شده را می بیند که همانجا افتاده و این نمونه ای از سبک طبیعت گردی ماست که چگونه دست به دست هم داده و این مملکت را به گند کشیده ام که به هر رودخانه دشت جنگل و ابشاری که می روی بطری نوشابه خانواده جلد چیپس و  پفک ظرف یکبار مصرف از سرو کولمان بالا می رود و خیلی جاها دیگر طبیعت نه تنها قابل استفاده که حتی قابل تحمل هم نیست.....

قطعا تقصیر از اموزش و پرورش و حتی دانشگاههای ماست من اگر سمتی در این مملکت داشتم دستور می دادم هر دانش اموزی که می خواهد دیپلم بگیرد باید برای 300 ساعت جمع اوری زباله از طبیعت مدرک داشته باشد یعنی بچه ها را سوار اتوبوس کنند و به دشت ها و بیابان ها و رودخانه ها ببرند و به انها بگویند زباله ها را جمع اوری کنید وقتی یک بچه خودش مجبور می شود از همان کودکی زباله ها را جمع کند دیگر خودش زباله به طبیعت نمی ریزد ......این ها  واقعیت تلخی است که چگونه  طبیعت زیبای ایران با ان طبیعت متنوع و بعضا منحصر به فرد بخاطر سوئ مدیریت در محافظت از منابع اب و همچنین الودگی رو به زوال است .....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عطیه شنبه 11 شهریور 1396 ساعت 10:30

این جایی که مشغول ب کار شدم، کنار زرگنده هستش.1دونه فکر کنم رودخونس یا کانال نمیدونم. آبیه ک از کوههای شمال تهران میاد.
بعضی وقتا میبینیم ک هفته ای 3بار دارن این رودخونه رو تمیز میکنن اما فرداش باز حداقل 10تا بطری هست اونجا

وقتی شمال تهران اینجوری باشه وای به حال جاهای دیگه....یعنی غیر ممکنه به بکرترین نقاط سفر کنی و یک بطری پلاستیکی اونجا نبینی. ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.