داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

تولد....


 

 

 

 

گاهی به تولد خودم فکر می کنم...."من برای چه به دنیا امده ام؟"  برخی معتقدند ادم مذهبی ان کسی است که به این جمله زیاد فکر می کند یعنی ان کسی که واجبات فلان دین را صرفا از روی عادت و تکرار انجام می دهد لزوما یک انسان مذهبی نیست ادم مذهبی ان کسی است که به خودش و دنیای خودش عمیق می اندیشد حتی اگر پیرو دین خاصی هم نباشد.......

من از کجا امده ام!؟ من در گندم بوده ام شاید هم در یک سیب قرمز شاید در یک پرتقال ترش و شاید هم در یک توت فرنگی ....و مثل داستان ظاهری تولد هر ادم دیگری احتمالا این چیزها اول تبدیل به غذا و بعد هم تبدیل به اسپرم شده من مطمئنم که هیچ زوجی برای هم اغوشی قصد ان را نداشته و ندارند که به ان سیب و گندم حیات دوباره ببخشند انها به فکر خودشان هستند در پی لذتی مشروع یا عملی از سر وظیفه و تکرار و شاید هم حداکثرش این بوده که بچه ای بیاید که با خنده ها و گریه هایش انها را از تنهایی در اورد و یا شاید هم دهان مردم بسته شود که نگویند فلانی نازا بود!...من اگرفرزندی داشته باشم هیچ منتی بر او ندارم چون بر خلاف تصور برخی ادمها بچه ها را برای رفع نیازهای خودشان به دنیا می اورند گرچه برای انها زحمت می کشند و گاها عمرشان را صرف انها می کنند ولی نهایتا این رفتارهم مثل اکثریت رفتارهای دیگر ریشه در قدرتمندترین میل و انگیزه ادمی یعنی "خودخواهی" دارد.....

چرا پسر شدم؟ ...فقط با اختلاف یک کروموزوم ..... به لطف کروموزوم وای من مذکر شدم که اگر این نبود شاید دختری بودم با موهایی بلند صورتی نسبتا سبزه شاید لاغر اندام و حتما هم الان شوهر و بچه هم داشتم!....ولی کروموزوم وای مرا تبدیل به یک مرد کرد....

اگر در یک خانواده مسیحی معتقد در امریکای لاتین به دنیا می امدم احتمالا صبح ها صبحانه موز سرخ شده و نان ذرت می خوردم و یک شنبه ها هم به کلیسا می رفتم و خیلی ارام و مودبانه به موعظه های کشیش گوش می دادم و با خودم فکر می کردم که چقدر کشیش حرف هایش جالب است و چه اطلاعات جامع و کاملی از زندگی ان دنیا دارد! و بعد هم به قصد تبرک دهانم را باز می کردم که کشیش نان اغشته به شراب به دهانم بگذارد اگر در یک خانواده المانی به دنیا می امدم احتمالا تا این سن که رسیده ام تا به حال یک تانکر ابجو خورده بودم! صبح ها هم به جای نان سنگک و پنیرلیقوان  هات داگ و بیکن می خوردم و شبهای یکشنبه هم با دوست دخترم به دیسکو می رفتم ولی من در المان یا امریکای جنوبی به دنیا نیامده ام و طبعا تا به حال ابجو و موز سرخ شده نخورده ام و البته تاکنون توفیق دیسکو رفتن هم نداشته ام و این به این معنی نیست که ادم خوبی بوده ام  بلکه احتمالا دلیلش این بوده که در اطرافم از این چیزها نبوده و در فرهنگ متفاوتی تربیت شده ام اصلا برای من مفاهیمی مانند" گناه و صواب" و "خوب و بد" و" درست و غلط "احتیاج به کمی توضیح دارد!... اگر در هندوستان در یک خانواده متعصب هندو به دنیا می امدم وقتی توی خیابانهای کثیف و شلوغ این کشور چشمم به یک گاو می افتاد احتمالا بغض گلویم را می فشرد و با خودم فکر می کردم که گاو چقدر حیوان مقدسی است ارام راه می رود "ماما" می کند و از همه مهمتر پستانهای بزرگی هم دارد! در دلم همه ان کسانی را که این حیوان مقدس و اسمانی را سر می برند و از گوشتش استیک بیفتک کباب کوبیده  قورمه سبزی و پیتزا رست بیف درست می کنند را  نفرین می کردم ......

اگر در تبریز به دنیا می امدم احتمالا یک ترک بودم و طرفدار تیم تراکتور اونوقت می رفتم استادیوم با تعصب و غیرت برای پیروزی تیم تراکتور فریاد می زدم  اگر در خرم اباد به دنیا می امدم انوقت یک لر بودم و لر بودن خودم را مایه فخر و مباهات می دانستم اگر در سنندج به دنیا می امدم کرد بودم و به کرد بودن خودم می بالیدم و اگر.....ولی من در اصفهان به دنیا امده ام ولی طرفدار تیم سپاهان نیستم و به اصفهانی بودن خودم هم افتخار نمی کنم چون به نظرم همه این حرفها مسخره است ....ادمها به طرز خنده دار و توهین امیزی سبک زندگیشان باورهایشان و حتی اعتقاداتشان محصور و اسیر "جغرافیای تولد" است یعنی مسئله اصلی این است که شما کجای این کره خاکی به دنیا امده ای!؟ ایا دختری هستی که در هلند به دنیا امده ای با یک متر و هشتاد و پنج سانتیمتر قد و با درامد سرانه چهل هزار دلار و مطابق با معیارهای مدرن حقوق بشر در یک کشور سبز و اباد زندگی کنی  و یا در سومالی در یک کشور بی اب و علف و جنگ زده و با درامد سرانه هزار دلار به دنیا بیایی با قد یک متر و پنجاه سانتی متر و در پنج سالگی با یک تیغ الوده بطرز درد آوری  ختنه شوی و در نه سالگی زن چهارم یک مرد شصت ساله شوی .....مسئله اصلی جغرافیای تولد است....البته من نمی گویم هیچ انسانی اختیار ندارد و نمی تواند در مقابل این شرایط سیاه و تاریک بایستد قطعا می تواند و امکانش وجود دارد ولی اگر منصف باشیم اغلب ادمها در همان حصار و با همان شرایط تعریف شده زندگی کرده و با همان اعتقادات و باورها و جهانبینی دنیا را ترک می کنند یعنی در حقیقت شما باید یه جورایی خاص باشی که اسیر جغرافیای تولد نشوی مگر نه اغلب ادمها معمولی هستند و طبعا مطابق همان قانونی که توضیح دادم زندگی می کنند ....بی نوا فرزند ادم!

وقتی به خودم نگاه می کنم می بینم تولدم اتفاق خاصی نبوده چیزی به دنیا اضافه نشده یک اتفاق خیلی مثبت و یا حتی منفی هم نبوده یه ادم به دنیا امده مثل میلیاردها ادم دیگه که تاثیر زیادی روی محیطش نداشته یک ادم کاملا معمولی و عادی و تولد خودم برای این جهان را  انقدر کم اهمیت می بینم که گاهی با خودم فکر می کنم ای کاش همان سیب بودم همان پرتقال ترش و یا مشتی گندم لااقل ساقه های گندم به دشتها زیبایی می بخشند! ولی باز هم زندگی را دوست دارم و برای شخص خودم بهانه های زیادی برای زنده ماندن دارم! به دنبال معجزه نیستم خواندن کتاب به من ارامش می دهد خوردن یک فنجان قهوه گاهی برایم لذت بخش است و البته مثل همین دیروز که اینجا هوا بارانی بود و با دوچرخه ام کنار رودخانه نیمه جانی که اینجا داریم دوچرخه سواری کردم شجریان هم در گوشم می خواند که بهشت را به چشمم دیدم   ...این ها را گفتم که بگویم امروز تولد من است و همانطور که گفتم و می دانید اتفاق بزرگی در تاریخ بشریت محسوب نمی شود!  


نظرات 22 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 08:14

سلام تولدتون با چند روز تاخیر مبارک آقا مهرداد از خواننده های وبلاگ خیلی خوبتون هستم که بیشتر از دوساله میخونمش دستتون دردنکنه با مطالب عالی که مینویسین،در ضمن منم یه اردیبهشتیم

حدیث سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 03:22

سلام بر شما
من همون حدیث قدیمی خواننده ی وبلاگتونم
هنوز و همیشه میام میخونمتون اما خاموش
اومدم تولد تونو تبریک بگم
پاینده باشید و سلامت

ستاره دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 17:52

آقای مهرداد عزیز سلام
تولدتون مبارک

تولدتون برای ما یه اتفاق خاصه، مطمئن باشید

رضوانه دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 17:23

فقط میتونم بگم عالیییییییییییییییییی بود
بی نظیر بود نوشتتون به دل اادم مینشینه مثل تمام نوشته هاتون
تکرار توش نیس همیشه حرفی برای گفتن دارید
دنبال یه کلمه ای میگردم که بجای تولد بکار ببرم ........................
سال روز پیداشدنتون مبارک

ن یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 11:35

عالی. تولدتون مبارک.البته تاثیرگذار هم بوده اید همین وبلاگ.

آوا یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 01:27

تولدتان مبارک من همیشه خاموش شمارا میخوانم اما این پستتان انقدر عمیق وزیبا بود که سکوت جایز نبود دست مریزاد وبازم مبارک باشه

سوسن همون سوگل سردرگم سابق شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 23:12

تولدت مبارک مدیراتفاقادقیقایادم بودتواردیبهشت بدنیااومدی لااقل بنظرم این خیلی خوبه توقشنگ ترین ماه سال بدنیااومدی

یک نفر شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 21:40

سلام ، عرض ادب و شادباش ایام بهاری و اعیاد خجسته ی شعبانیه.
دوست محترم ، فرهیخته و قابل ستودنم
میلاد مسرورتان را ابتدا به نازنین مادر عزیزتان و سپس به پدر مهربان و
در آخر به خودتان!! تبریک،تهنیت و نیک باد،عرض نموده و کماکان برای شما
عزیز و خانواده ی گرامی،سلامتی،آرامش،شادکامی و عاقبتی نیکو آرزو دارم.
از شادی میلادتان،شادم و دلم می خواست طاق آسمان را برایتان به زمین
می آوردم.
قلبتان به شادی بتپد و اشکتان جز به شوق نیاید.
با احترام

مدادرنگى شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 18:54

تولدت مبارک پسرم
بى شک،تولدِ تو اتفاق شگفت انگیزىِ که اگه نمى افتاد،حتما خیلى چیزها امروز سر جاى خودش نبود

فاطمه شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 15:32

تولدت مبارک آقا مهرداد

آسو شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 14:35

تولدتون مبارک

بهروز شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 13:36

تولدت مبارک مهرداد خان
به نظرم هر انسانی در این دنیا ،اگر خوب و سالم زندگی کنه به این دنیا ارزش میده . همونطور که گفتی خوبی در مکانهای مختلف گاهی تعاریف مختلفی داره . اما عشق ، مهربانی ، نوع دوستی ، فداکاری ، تلاش و کوشش و دانایی در چشم همه انسانها ارزشمندند
آرزو میکنم وقت رفتن از این دنیا افسوس بدیهای کرده و خوبیهای نکرده رو نخوریم

تیلوتیلو شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 10:01 http://meslehichkass.blogsky.com/

حتی اگه برای تاریخ بشریت مهم نباشه
بازم من میگم تولدت مبارک

عطیه شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 09:50

تولدت مبارک دوست عزیز. امیدوارم به هر چی دوست داری وصلاحه برسی.
خیلی از زوجهارو دیدم ک برنامه ریزی میکنن 1بچه اردیبهشتی داشته باشن. ب نظرم اردیبهشت فصل عاشقیه.
داشتم فکر میکردم ک قبلا هم درباره جغرافیای تولد نوشته بودید اما این متن هم ب همون اندازه جذابه و ب دل میشینه.
با خودم گفتم کاش این نوشته های جدی رو ب مجلات و روزنامه ها هم بدید. طرفدار زیاد داره. از جمله خودم

مانیا شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 01:36

سلام اقا مهرداد
خوبین؟ حال روز تولد هرچند آدم معمولی بنظر متفاوت از وقتای دیگه اس؛ پس... حالتون چطوره؟ تولدتون مباااارک!همراه با تولد خانم سیمین دانشور خب من همیشه این طوری تولد دوستان یادم میمونه؛ رمز میذارم
نمیدونم من این طوریم یا بقیه دوستان هم وقتی نظرات بقیه رو میخونن خواه ناخواه ب نظرشون جهت میده! بعضی وقتا دچار خودسانسوری میشم حتی! البته بگم اینو ک بخوام یه حرفی رو بزنم حتما حتما میگم اما در کل وقتی میخوام برای شما نظر بدم همیشه دچار وسواس میشم! حالا چرا؟ شاید چون برمیگرده ب اینکه بنظرم شما از اون دسته افرادی هستید ک به چیزی ک میگید قبلش خوب فکر کردید! یا حداقل وبلاگ شما از این وبلاگ هایی نیست ک آدم وقت میذاره میخونه اما اخرش ک اون ضبدر گوشه صفحه رو بزنه ب نوشته های شما فک نکنه! یا با خودش نگه ک خب برای این نوشته چی میتونم بنویسم؟ برای همین همیشه وقتی پست جدید میذارید من معمولاً دوبار تو اون روز ک پست جدید رو دیدم میام! یه بار میخونم یه بار نظر میدم! اما خیلی وقتا هم نوشتم و پاک کردم!(همون خود سانسوری) اولین برخورد توی وبلاگ قبلی ک بلگفا بود رو هیچ وقت یادم نمیره! یه پست بود در مورد داستانی ک مرد ب زنش خیانت میکرد و دخترشون فهمیده بود و خلاصه! (البته اگه برعکسش نبود) و ادامه اش رمز میخواست! من گفتم چرا ب جدیدا رمز نمیدید(همچین چیزی) گفتید مشتری همیشگی یه فرقی باید با جدید داشته باشه! من تا چند وقت یادم میومد ب این جواب هوشمندانه و البته ب شدت مرتبط باکارتون فک میکردم و شدم مشتری همیشگی
خب فک میکنم برای روز تولد به اندازه کافی خاطره تعریف کردم و البته بگم این دفعه هر چی خواستم و نوشتم و خودسانسوری نداستم بمناسبت تولد
باز هم مبااارک؛ خیلی خیلی خوشحالم ک بازم تونستم تولدتون رو تبریک بگم
راستی یه چیزی شاید خنده دار باشه اما من حتی سر شب ک خوندم پستتون رو ب هدیه ی روز تولدتون هم فک کردم! بنظر خودم مناسب بود

بیوتکنولوژیست شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 00:10

سلام مهرداد جان
آقا تولدت مبارک. امیدوارم که همیشه تندرست و سربلند باشی
----
البته هر کسی نظر خودش رو داره. اما لذت های خیلی بزرگتر از یک فنجان قهوه هم هستا

مهروماه جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 22:52

تولدتون مبارک آقا مهرداد امیدوارم شاد و سلامت باشید و واقعا زندگی کنید

kilgharrah جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 22:11 http://kilgharrah.blogsky.com

سلام.
راستش هفت هشت ماهی هست وبلاگ شما را می خوانم. می خواستم صدایش را در نیاورم تا تابستان که سرم خلوت شد.
ولی نمی توانم طاقت بیاورم و در چنین روزی که به سوال های همیشه بی جواب روز تولد طور فکر می کنید که احتمالا طبق تجربیاتم هر چه از روز تولّد بیشتر فاصله بگیریم کم رنگ تر می شوند :))) (و بالعکس) ، بهتان خاطر نشان نکنم که خوب می نویسید...
عجیب خوب می نویسید...
و نوشته هاتان عجیب تر به شکنج های مغز حقیر می نشیند...
و بوده بارها با خواندن یک سری از نوشته هاتان، شما را الگو قرار دادم و پیش خودم فکر کرده ام دوست دارم بزرگ تر که شدم تکّه ای از شخصیتم شبیه این آدم باشد. و فکر می کنم این یک دلیل لازم و کافی حداقلی بشود برای بودن و وجود داشتن و آن سوال های بلا مرده ای که آدم را در زادروزش به مرز جنون می کشانند.
تولدت مبارک!
+ آرزوی شادکامی و بهروزی توامان.

ساکت جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 21:12

درود بر آقا مهرداد
تولدتون خیلیییییی مبارک...کلی آرزوی سلامتی...شادی...لبخند...اتفاق های قشنگ...لحظه های شاد...آدم های دوست داشتنی...عشق...امید و امید و امید...براتون دارم...
اینم کادو تولدتون
دلم خیلی برای اینجا تنگ شده بود...البته سر میزدم اما دیروقت، زشت بود پیغام بزارم
جغرافیای تولد...نمیدونید چقدر این چند ماه بهش فکر کردم...تفاوت همین جغرافیا و به دنبالش دین و آیین...وقتی درگیرش میشیم و مجور میشیم از چیزهایی بگذریم بخاطر همین تفاوت ها...وقتی با تمام وجود حسش میکنیم...

سمیرا جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 20:11

برای ما مهمه، تولدتون مبارک

hasti جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 19:03

تولدتون مبارک

R جمعه 8 اردیبهشت 1396 ساعت 13:28

تولدت مبارک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.