داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

بابایی اخه چرا....

 

 

دیروز عکسی از بچه های کشته شده سوری در انفجار اخیر را دیدم ....

دلم می خواست وقتی رفتم اون دنیا بابا "ادم "را ببینم....از او بپرسم: بابایی! حوا به ان سیب گاز زد تو چرا دنبالش به این دنیا امدی؟....تو که گناهی نداشتی؟ ...مگه توی بهشت به اون بزرگی دیگه دختر نبود؟....اصلا زن نمی گرفتی چه اشکالی داشت؟....به خاطر ما .....به خاطر فرزندانت.... بخاطر رنجی که می بریم....بابایی اخه چرا؟.....