داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

ما ادمها تعریف می شویم....

 

 

اگر یادتان باشد در پست های قبل یه خاطره ای از پدربزرگم گفتم او دلش می خواست فرزند اول بچه ها و نوه هایش پسر باشند  مادرم استدلال جالبی را ذکر می کند او می گوید بچه اول که دختر باشد دخترها زود قد می کشند بزرگ می شوند و به سن 18 سالگی که می رسند سرو کله خواستگار پیدا می شود بخصوص در خانواده های سنتی و مذهبی خیلی زودتر از پسرها ازدواج می کنند و بعد هم سروکله نوه ها پیدا می شود و همین یک حس پیری به ادم دست می دهد یعنی گرچه  شاید نوه دار شدن و داماد دار شدن یک حس خوبی هم داشته باشد ولی وقتی یک نفر پدربزرگ یا مادربزرگ می شود همین یک حس پیری به ادم تزریق می کند و این حس را هم بیشتر محیط و اطرافیان منتقل می کنند من زنانی را می شناسم که شاید چهل ساله اند ولی انقدر جوان شاداب و سروحال اند که اگر مانند یک دختراماده به ازدواج  مجرد باشند می توانند خیلی راحت شوهر کنند ولی مثلا یک دختر 18 ساله دارد معمولا به ندرت می شنوید که یک پسر 18 ساله ازدواج کند ولی ازدواج یک دختر 18 ساله کاملا معمول است بعد هم ان زن شاداب و سروحال مادر بزرگ می شود انوقت در فرهنگ ما اگر یک مادربزرگ بخواهد کمی جوانی کند مردم او را به تمسخر می گیرند و از او انتظار دارد که مثل پیر زنها در خانه بماند و از نوه هایش لذت ببرد .....وقتی یک مرد و یک زن پدر بزرگ یا مادربزرگ می شود اتفاق خاصی نمی افتد ولی عملا ان شخص را وارد یک دوره دیگری از زندگی می کند و ان نوه ها ان مرد و زن را مجددا تعریف می کنند.. یا در مثال جالب تر یک اقایی هست که سن بالایی دارد و یکی از دولتمردان است شما می بینید که جوک های زیادی در مورد ایشان ساخته شده من کاری به حب و بغض های سیاسی ندارم ولی شاید منشا این باشد که مردم فکر می کنند اگر کسی به سن بالای 90 سال رسید دیگر باید بمیرد! و برایشان قابل باور نیست که مثلا یک مردی بیشتر از نود سال سن داشته باشد و بتواند باز هم کارهای حساسی انجام دهد که البته این باور اشتباه است ادمها فرق دارند مردانی هستند که 60 ساله هستند ولی از نظر انرژی شوق به زندگی و توانایی بدنی و ذهنی مثل یک جوان 30 ساله می ماند و البته بلعکس ولی ایا ان مرد 60 ساله می تواند مانند  ان جوان سی ساله زندگی کند؟نخیر!  یعنی اطرافیان به او یک چنین اجازه ای نمی دهند یعنی مثلا اگر او بخواهد با این سن و سال مثلا با یک دختر خیلی جوانتر از خودش ازدواج کند مثل یک جنایتکار به او نگاه می شود! چون مردم انتظار دارند که از این به بعد او باید به فکر خانه سالمندان و پوشینه بزرگسالان باشد! و نهایتا این جمله معروف که "سن فقط یک عدد است" را زیر سوال می برد و باوراطرافیان اجازه نمی دهد مطابق شور و شوق بدنی و ذهنیش زندگی کند من در دانشگاه هم کلاسی دارم که سال 1350 از دانشگاه ملی لیسانس گرفته و در سن شصت و چند سالگی سرکلاسی می نشیند که برخی بچه ها هم سن نوه هایش هستند و از اتفاق سر کلاس امار وقتی استاد برای حل مسئله داوطلب می خواهد فوری پای تخته می رود و مسئله را حل می کند و از دانشجویان فعال هم محسوب می شود ولی مرتب می شنوم که بچه ها او را بخاطر این که با این سن و سال امده درس بخواند تشویق کرده و ابراز تعجب می کنند ولی نمی دانند همین تشویق ها یک پیام منفی برای اوست چون توانایی او را یک امر غیر طبیعی جلوه می دهد.......

"ما ادمها تعریف می شویم" ما ادمها با افرادی که در محیط مان هستند تعریف می شویم مثلا اعتماد به نفس ادمها غرور و تلقی ما از خودمان تا حد زیادی به افراد محیط مان بستگی دارد یک بچه اگر والدینش به او احترام بگذارند او را بخاطر رفتار هر چقدر اشتباهش تحقیر نکنند همین به او عزت نفس و غرور می بخشد و بلعکس اگر شما در اداره ای باشی که کارفرمای شما عملا توانایی شما و کارهای شما را مرتب زیر سوال ببرد همین ارام ارام در روحیه شما و حتی تلقی خودتان از توانایی هایتان تاثیر منفی می گذارد زنی که توسط شوهرش مرتب تحقیر می شود و یا بلعکس تشویق می شود و نهایتا جامعه ای که شما را بخاطر جنسیت و یا متعلق به فلان قوم و قبیله بودن و یا داشتن فلان رنگ پوست تحقیر می کند همین رفتار در روحیه شما و از تلقی خودتان از خود تاثیر می گذارد.....

"ما ادمها تعریف می شویم" گاهی با گذشته خودمان و این در جوامع شرقی بسیار رایج است مثلا یک دختر شانزده ساله که ازدواج کرده و با یک بچه طلاق می گیرد از یک دختر 30 ساله کهنسال تر تصور می شود چون تجربه و گذشته متفاوتی داشته و جالب این جاست که این حتی در قوانین هم منعکس است یعنی بین یک دختر باکره و یک دختر غیر باکره از نظر حقوقی تفاوت وجود دارد و این قضاوت شدن ادمها بخاطر گذشته شان بسیار زیان بار است و چه بسا زندگی ادمها را تباه می کند و این مورد در جوامع مدرن بسیار ضعیف تر از جوامع شرقی است در مشرق زمین وقتی شما ازدواج می کنی فقط با ان طرفت ازدواج نمی کنی یعنی با خانواده ان شخص باورهای انها و حتی اداب و رسوم انها هم وصلت می کنی یعنی شما نه تنها ممکن است با خانواده خودت تعریف می شوی که ممکن است حتی با خانواده همسرت هم بازتعریف شوی!...

"ما ادمها تعریف می شویم" گاهی با اجسام و اشیا اطرافمان! مثلا یک ماشین لوکس المانی ممکن است بیش از یک میلیارد تومان قیمت داشته باشد و یک ماشین کره ای با کیفیت را هم می شود با دویست میلیون تومان خرید اگر بخواهی در یک شهر شلوغ مثل اصفهان یا تهران رانندگی کنی واقعا شاید بین ان ماشین کره ای و ان ماشین المانی از نظر فنی تفاوتی نباشد و یا لااقل اگر هم تفاوت هست به اندازه هشت صد میلیون تومان نیست پس چرا عده ای متمول یک چنین هزینه زیادی را برای داشتن یک ماشین لوکس صرف می کنند؟ دلیلش این است که انها می خواهند خودشان را با ان ماشین لوکس و زیبا تعریف کنند وقتی که انها سوار یک ماشین گرانقیمت و لوکس می شوند نگاه ها به سمت انها می چرخد توجه ها را جلب می کنند و احترام مردم دوستان و اطرافیان را می خرند یک کت و شلوار معمولی و خوب یک میلیون ولی یک کت و شلوار مارکدار ده میلیون تومان است این همه جواهر فروشی در این شهر است که بسیاری از مشتریان انها صرفا در پی تقویت وجهه خودشان بوسیله ان سنگ های قیمتی و براق هستند قیمت یک اپارتمان بالاشهر چندین برابر یک اپارتمان در منطقه ای مشابه در دیگر نقاط شهر است بخاطر اینکه مثلا ان شخص با افتخار بگوید خانه من در" عباس اباد" یا "مرداویج" است( دو محله لوکس در اصفهان) و یا من بچه جردن یا الهیه هستم! در حقیقت انها می خواهند خودشان را با محیط اشیا و پول تعریف کنند که البته کاملا هم کارساز است ! پول احترام می اورد هر چقدر هم که شما با این حرف مخالف باشید ولی تعریف غالب مردم حتی نا خوداگاه تحت تاثیر پول و مادیات است ان داستان قدیمی را که فکر کنم ازگلستان سعدی است را خوانده ایم که مردی با لباسی مندرس وارد مجلسی می شود ولی او را بیرون می کنند ان شخص می رود و لباسش را عوض می کند و این دفعه با لباسی فاخر به مجلس بر می گردد و این دفعه با عزت و احترام او را سر سفره می نشانند او هم سر سفره غذاها را توی استینش فرو می کند! و خطاب به استین می گوید: شما بخورید! شما بفرمایید! وقتی علت این کار از او پرسیده می شود می گوید من را بخاطر لباسم به این مجلس راه دادند نه بخاطر خودم!....

بعضی وقتها با خودم فکر می کنم ما ادمها موجودات بد بختی هستیم! ای کاش می رفتیم در غارها زندگی می کردیم و برای پوشاندن خودمان از برگها استفاده می کردیم ولی اینگونه بی رحمانه قضاوت و تعریف نمی شدیم چون گاها انچنان بر اساس گذشته پول و محیط  و تلقی ادمهای اطرافمان تعریف می شویم که کلا هویت خودمان گم و ناپدید می شود....

نظرات 8 + ارسال نظر
نفس سین دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 ساعت 09:33

کاش لااقل هفته ای یه بار تعریف قبلی از ذهن مردم پاک میشد و میشد عوضش کرد

اتفاقا مردم این چیزها رو خیلی دیر فراموش می کنند...

سمانه شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 22:57

من خیالم راحته به حد کافی شرارت در ایام شباب داشتم و دارم (از صدقه سری خانواده و وبخصوص عیال که هیچ وفت سخت نمیگیره و زن رو یه کنیز مطبخی نمی بینه )
والا پست خیلی خوبی بود.کاملا درست گفتی .درباب وضعیت زنان که باید بگم نسبتا به مردان قوانین سختگیرانه تری در همه جای دنیا بخصوص شرق دارن و داشتند .چند روز پیش کتاب جنس ضعیف اوریانا فالاچی رو خوندم یه کتاب مستند از زنان چندتا کشور بود.(از پاکستان و هند...سنگاپور و هنگ کنگ و ژاپن و هاوایی)خلاصه که سنتهایی اون کشورا در باره زنان بخصوص بیوه ها شوک اور و تاسف کننده بود.

کتاب های اوریانا فالاچی عالیند بخصوص توصیه می کنم کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ او را حتما بخوانی که مربوط است به خاطرات او در دوران جنگ ویتنام.....

ایریس جمعه 1 اردیبهشت 1396 ساعت 15:11

"جامعه ما انقدر خشن است که هر کس را با اخرین کاری که کرده یاد می اورد " اسکار وایلد
با خوندن پستتون این جمله بلافاصله به ذهنم رسید

دقیقا!
بخصوص هر چقدر جوامع سنتی تر باشد قضاوت خشن تر است....

مهسا دوشنبه 28 فروردین 1396 ساعت 17:18

موافقم.
فقط ای کاش این معیار ها و مقیاس ها عوض میشدن....

متاسفانه عوض نمیشه چون فرهنگ عوض نشده

سوسن همون سوگل سردرگم سابق یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 10:57

جاناسخن اززبان مامیگویی الان کاملاحس وحال منه الان دخترم هم قدخودم شده من هنوزجوونی نکرده دیگه بایدخیلی متین باشم چون دختربزرگ دارم تازه بماندکه دخترم دخترآرومیه ولی مامان شروری داره که توماشین مامانه هی میخوادصدای موزیک وزیادکنه وحرکات موزون بره دختره هی میگه مامان کمش کن زشته

پس جای مادر و دختر باید عوض بشه!
متاسفانه خیلی ها شرایط شما رو دارند ادمهایی که خودشان جوانی نکرده اند ولی ارام ارام نوه دار می شوند!

رضوانه یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 09:03

ما آدم ها تعریف میشویم.....
تامل برانگیز

روشنک یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 00:27

ما ادمها تعریف میشویم .... موضوعی که گاهی فکر منو خیلی درگیر میکنه

من فک می کنم مسئله خیلی مهمیه. ....

اعظم46 جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 16:52

آقا مهرداد با تاخیر روزت مبارک

ممنون اعظم خانم....هدیه هر چند هم که مجازی باشه ارزشمنده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.