داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

ترس!

 

 

ما معمولا بازاریاب های برخی شرکتهای لبنیاتی را یا هر روز یا سه روز در هفته می بینیم چون لبنیات نیاز روزمره مردم است که باید مرتب شارژشود....بازاریاب یکی از این شرکتهای لبنیات دو سه هفته ای بود که حالش خوب نبود یعنی قبل از مسافرتم که غایب بود و همکارانش می گفتند بعلت سرماخوردگی شدید توی خانه است بعد از اینکه از مسافرت امدم می دیدم که همچنان ماسک زده و به شکل محسوسی هم لاغر و نحیف شده بود...

 چند شب قبل یک شب به فروشگاه امد در حالیکه معمولا صبح ها می امد و شب ها هم سابقه نداشت که سر بزند.... داخل دفتر امد کمی با هم حرف زدیم در حالیکه صدایش گرفته بود و اصلا هم حال خوبی نداشت و ناگهان زد زیر گریه.....

خلاصه مرد گنده! عین بچه ها گریه می کرد و اشک از چشمانش جاری می شد علتش را از او پرسیدم که گفت تقریبا دو سه هفته است که سرما خورده ام و بهتر هم نشده ام دکتر گفته ریه هایت عفونت کرده ولی هرچه دارو می خورم فایده ای نداشته حالا که دوباره دکتر رفته ام دکتر ازمایش بیماری ایدز برایم نوشته از مطب که اومدم بیرون می خواستم دیوونه بشم گفتم برم جایی که یه نفر یه کم دلداریم بده جایی هم نمی تونستم برم با کسی هم نمیشه در این باره حرف زد خیلی ناراحتم من یه پسر کوچولو دارم تا دکتر بهم گفت باید تست ایدز بدی یاد پسرم افتادم اگه ایدز داشته باشم باید چه خاکی تو سرم بریزم با ابرو ریزی اون چکار کنم زنم چه بلایی سرش اومده....

راستش با گریه هایش اعصاب ما را هم به هم ریخت بهش گفتم عزیزمن! وقتی مثلا دکتر برای یک نفر ازمایش فلان سرطان را می نویسه دلیل نمیشه که حتما طرف سرطان داشته باشه میخواد اگه احتمال یک درصد هم هست ریسکی در کار نباشه خیلی ادمهای سالم خودشون می رن برای برخی بیماریهای خطرناک ازمایش میدهند این دلیلی بر بیماری اونها نیست.....یه کم باهاش حرف زدم اروم شد ولی گفت من خیلی حالم بده طاقت ندارم که ازمایش بدم و مثلا بهم بگن برو دو سه روز دیگه بیا چون توی این دو سه روز سکته می کنم....یک ازمایشگاهی نزدیک ما هست که صاحبش مشتری ماست به او گفتم به سری به این ازمایشگاه بزن و بهش بگو من می خوام فوری بهم جواب بدی اگه امکانش باشه برات انجام میده جوابش را هم فوری بهت میده....خلاصه اون رفت و فردا زنگ زد که ازمایش داده و همان شب بهش جواب داده که سالمه و مشکلی نیست.....

نمی دانم چرا اینقدر ترسیده بود....شاید!.....الله و علم!

نظرات 14 + ارسال نظر
رضوانه سه‌شنبه 15 فروردین 1396 ساعت 18:18

بنده خدا
خطر رفع شد

راضیه چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 23:59

اینجوریم نیست که شما آخرش برداشت کردید!! ممکنه طرف رفته آمپول زده و میترسه یا آرایشگاه رفته !! حالا به خاطر زن و بچش که یهو ازش نگیرن ترسیده
کلا میگن هر کی ایدز داشت و فورا ذهنتون منحرف اون قضایا نشه خیلیا از راه های دیگه مبتلا میشن

شاید!....

اعظم 46 چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 10:35

چند وقت پیش همایشی در مورد ایدز بود شرکت کردم در بیرون سالن یه اتوبوس بود که آزمایش ایدز می گرفت ویک ربع بعدش جواب می داد چیزی شبیه تست قند

پس ظاهرا آزمایش ایدز راحت تر از اونچیزیه که فکر می کردیم...

سمانه سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 14:46 http://sdra.persianblog.ir

۹۵ کهنسال واکرش را حرکت میدهد و به سختی خود را به کنار پنجره می رساند...سنش بالا رفته و ترق تورق زانوهایش بلند شده، دیگر نمی تواند خوب راه برود....آرام‌ آرام در حالیکه که نفسش به هن هن افتاده خود را به پنجره می رساند...منتظر ۹۶ جوان و قبراق است ...به فکر فرو میرود به روزهای رفته اش، روزهایی که با خاطرات تلخ ووشیرین که دیگر وجود ندارند...
همیشه همین طور است وقتی به پایان نزدیک می شویم بیشتر عطش زندگی کردن داریم و بیشتر حسرت روزهای رفته را می خوریم . ۹۵ نیز مستثنی نیست حالا که عمرش به روزهای پایانی می رسد حسرت میخورد که کاش قدرش را بیشتر می دانست.
هرکس ۹۵ متفاوتی داشته است .نمی دانم ۹۵ کهنسال تو ،چگونه بود اما آرزو می کنم ۹۶ سالی پر از خاطرات خوش برایت باشد...امیدوارم ۹۶ات خیلی بهتر و شادتر و سلامت تر از ۹۵ ات باشد..
پیشاپیش سال نو مبارک
دوست شما سمانه

چه داستان قشنگی ...
ممنون سمانه خانم ...
آرزو می کنم سال اینده سالی شاد و همراه با سلامتی برای شما و خانواده باشد

مدادرنگى سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 11:25

ممنونم که قبل از اینکه براى منفى بودنِ جوابِ آزمایشش نذر و نیاز کنم،جواب آزمایش رو لو دادین:)خوشحال شدم.خیییییییییلى خوشحال شدم:)
ایشالله خیلى زود بیماریش هم بهبود پیدا کنه

والا حالش کاملا خوب شده چون هر روز به ما سر میزنه....ممنون از لطفت مداد رنگی

عطیه سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 10:21

پس مجبورم دوباره بنویسم.
کلا با من لجه این بلاگ اسکای.
ما متاسفانه از راههای انتقال ، فکرمون فقط میره پیش اون 1روش خاک برسری، در حالیکه وقتی کسی این موضوع رو میشنوه، مریضی بیشتر فکرش رو مشغول میکنه.
جایی چیز قشنگی خوندم ک نوشته بود" ترس از مرگ بدتره، مرگ 1باره آدم رو میکشه، اما ترس هر ثانیه.

دقیقا!
ترس خیلی بده.....خیلی....چه بسا ترس بسیاری از فرصت ها رو از ادمها میگیره....

عطیه سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 08:30

نظر من پس کوووو

والا نظری از شما نرسیده
لعنت به این بلاگ اسکای که ابرو برای آدم نمیزاره!

سمیرا سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 08:03

خدارو شکر که بخیر گذشت، ولی حس بعدش که میفهمی سالمی بعد از اون همه استرس شیرینه، خدا به هممون کمک کنه

درسته....
ولی گاهی استرسش خیلی وحشتناکه. ...من به چشمم دیدم

فاطمه سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 07:39

خیلی موارد وجود داره واسه اینکه احتمال بدی شاید ایدز داری. من هم یکبار این آزمایش را دادم(همه خانمها موقع بارداری این تست را میدن) ولی بخاطر چیز تیزی که موقع خوردن یه ساندویچ تو لثه ام رفت و سنجاق سری که تو اتوبوس به بدنم رفته بود واقعا نگران بودم. هرچند میدونستم شانس انتقال به این روش زیاد نیست
همین جمله آخر شما مهمترین دلیل نگران بودنه

درسته...
گاهی ترس بی خود و بی جهت گریبان آدم را میگیره....

نفس سین دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 23:46

ای داد بیداد
بلاتکلیفی گاهی از خود اتفاق بدتره مخصوصا اگه طولانی بشه.
تن شما و همگی دوستان سلامت

درسته....
ممنون از لطفت. ..

R دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 20:15

همون الله اعلم و این صبتا

اهان!

R دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 13:08

آره دیگه....

چی!؟

محمدرضا دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 10:15

سلام
من هم یه بار مجبور شدم توی یه چکاپ کامل این ازمایش رو بدم.
میتونم بگم اصن حس خوبی نداره که فک کنی امکان داره ایدز گرفته باشی و بعد شروع میکنی یکی یکی خراب کردن نقشه هایی که کشیدی و فک کردن به کارهایی که دیگه نمی تونی بکنی. ادم دیگه فکر خیال میاد سراغش.
یاعلی

درود به محمدرضای عزیز
گاهی ترس بی مورد میاد سراغ آدم و آرامش انسان را مختل میکنه...

آسو دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 08:50

نمیدونم الله اعلم ................البته یه چیزی هم هست اقا مهرداد اطلاعات خیلی ها پایینه مثلا بعضی ها هستنند با اینکه باسوادند ولی راه های انتقالشو نمیدونن فک میکنن اگه از کنار فرد ایدزی رد بشن مبتلا شدن.

دقیقا....
حرف شما کاملا درسته....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.