داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

استخدام....

 

 

پارسال این موقع برای شب عید به چند نفر کارگر برای فروشگاه نیاز پیدا کردیم برای همین یک اگهی استخدام پشت شیشه چسبانیدیم و اشتباهی هم که کردیم این بود که این اگهی استخدام را در سایت دیوار هم منتشر کردیم که خدا می داند چقدر از شهرهای مختلف زنگ می زدند و می گفتند اگر جای خواب و اسکان باشد ما حاضریم با هر شرایطی کار کنیم که البته ما کلا دو سه نفر می خواستیم و ان هم کاملا محلی ولی از تلفن هایی که می شد می فهمیدم که چقدر اوضاع اشتغال بخصوص در برخی شهرها بحرانی است.....

افرادی می امدند و ما هم طبق روال اسمشان را یادداشت می کردیم و معمولا وقتی به ظاهر کسی نگاه کنی و چند جمله با او حرف بزنی تا هفتاد درصد می توانی حدس بزنی که ایا این شخص به دردت می خورد یا نه البته این حدس و گمان فقط برای استخدام کارگر ساده کاربرد دارد و برای شغل های پیچیده تر قطعا کافی نیست....

در بین مراجعین یک نفر بود که بشدت اصرار به استخدام داشت مردی تقریبا پنجاه و چند ساله که البته به مراتب سروحال تر از سنش به نظر می رسید خودش می گفت که نظامی بازنشسته است ولی تیپ واقعا جالبی داشت قدی بلند و چهارشانه موهای بلند و فوق العاده خوش تیپ و با ابهت یعنی در این حد بگویم که اگر لباس نظامی می پوشید واقعا شبیه ژنرال هایی می شد که معمولا در فیلم های امریکایی نشان می دهند!....من نگاهی به ظاهرش انداختم و کمی با او حرف زدم که به درد ما نمی خورد ما کارگر ساده می خواستیم البته اینکه می گویند کار عیب نیست درست است ولی واقعیت این است که اگر شان کار از کارگرش بیشتر یا کمتر باشد در هر دو حالت  کارها پیش نمی رود و حتی ممکن است دردسر شود....ما محترمانه او را رد کردیم که البته ایشان بشدت اصرار داشت هر چه می گفتیم اینجا کارها یدی و کارگری است و به درد شما نمی خورد نه در شان شماست و نه با سن و سال شما جور در می اید چون در سابقه کاری شما هم احتمالا یک چنین کارهایی وجود نداشته که ایشان بشدت اصرار داشت که من هر کاری که باشد انجام می دهم دختر دانشجو دارم هم به پولش نیاز دارم و هم دیگر نمی توانم بیکاری را تحمل کنم شما این کار را به من بدهید و چند روزی من را امتحان کنید اگر کارم را پسندید انوقت استخدامم کنید.....ما قبول نمی کردیم چون می دانستیم که او ان کارگری که ما می خواهیم نمی شود که او رفت و یکی از مشتریهای خوب ما را که سلام علیک و رفاقتی هم با او داریم با خودش اورد و پادرمیانی کرد و نهایتا قرار شد چند روزی ازمایشی مشغول کار شود......

یکی از راههای اینکه ما همان اول کارگر مناسب را بشناسیم این است که وقتی کسی را استخدام می کنیم تا یکی دو هفته کاری بسیار سخت به او واگذار می کنیم که اگر اهل کار هست که هیچ!  اگر اهل کار نیست وقت ما و خودش را تلف نکند و قبل از اینکه درسر شود تکلیف معلوم شود.....او هر روز صبح با کت و شلوار اتو کشیده و ادکلن زده در حالی که صورتش را هم اصلاح کرده بود مرتب و تمیز سر کار می امد کتش را در می اورد و مشغول تخلیه بار چیدمان و نظافت  می شد راستش او را که می دیدم ناراحت می شدم که کاری که مناسب او باشد نداریم ولی چون می دانستم او مناسب این کار نیست ترجیح دادیم که ملاحظه را کنار بگذاریم تا بداند این کار به دردش نمی خورد و زود تکلیفش روشن شود....بعد از سه روز کار سخت همان دوستی که برای استخدامش پادرمیانی کرده بود امد و گفت او بر اثر کمر درد توی خانه افتاده و دیگر نمی تواند کار کند من هم مزد ان سه روز را به او دادم که به دستش برساند....

نظرات 9 + ارسال نظر
نفس سین جمعه 13 اسفند 1395 ساعت 09:10

کلا بزرگترا رو نمیشه استخدام کرد
چون آدم یوش نمیشه ازشون هرکاری رو بخواد که راحت میتونه از جوونا بخواد
و این معذوریت آدم رو اذیت میکنه
شایدم درسته که میگن هرکسی را بهر کاری ساختن

البته تو مرز اینجا یه مرد میانسالی هست که هزار ماشاالله روزی 3 ماشین رو خودش تنهایی خالی میکنه
ماشین که میگم منظورم وانت نیسان نیستا....
بقیه ماشین ها رو جوونترا حداقل 3 نفری یا به ندرت 2 نفری بتونن خالی کنن که اونم روزی یه ماشین بیشتر نمیتونن

سن و سال ملاک نیست...
جوون بوده رفته همون روز اول برگشته

ولی همگی تقریبا طرز پوشش یکسان دارن چه پیر چه جوون

شوهر منم که میدونین کارگره
لباس های کارگریش طبقه پایین کمدشه لباسای پلوخوریش و راحتیش بالا

همانطور که گفتی کار جوون و پیر نداره ولی من شخصا با جوون ها راحت ترم....منم یه کارگرم

حبابها چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت 10:26

اون افرادی که من میبینم (اطراف خودم)
شاید مثل کار شما نظارت کننده باشند .ولی خب حس ریاست دارند !!!!

اخه بعضی ها جو گیر هستن.اگه به یه موقعیتی برسند نه احترام میفهمن و نه .....
مثلا یه منشی دکتر یه جوری برخورد میکنه که خود دکتره
البته همه به این صورت برخورد نمیکنند .آدمهای خوش برخورد یا به قول مادر بزرگم خاکی هم داریم
وای از همه جا حرف زدم

برخورد با ادمها ربطی به موقعیتشون نداره بیشتر وابسته به شعور انهاست. ..

مرمری چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت 01:06

حبابها سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 20:56

پس چرا من تمام مدیرهای شهرمون رو با کتک و شلوار میبینم؟
انقدر هم مغرور هستن ,حال آدم بد میشه.برای همین من از فروشگاهها خرید نمیکنم .از بقالی خرید میکنم.خیلی هم خوش برخوردن
در ضمن منظور من نگاه شما به آدمهای اطرافتون هست!!!
مگه شما دوچرخه سوار نمیشید ؟خب به خاطر همینه کت و شلوار نمیپوشید:)
ببخشید اگه تند صحبت کردم

شاید دلیلش این باشه که بنده مدیر به اون مفهومی که می شناسی نباشم من یک کارگرم که بر کار کارگران دیگر نظارت می کنم فقط همین
در ضمن هر انتقادی تند صحبت کردن نیست قرار نیست ما توی این وبلاگ بنویسم و فقط دوستان تعریف و تمجید کنند

حبابها سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 14:35

یه جوری میگید که گویا کارگران کت و شلوار ندارن ادکلن نمیزنند یا اینکه خیلی بدتیپ و در کل به خودشون اهمیت نمیدهند!!!
کارگران با این پست شما نابود شدن!!!!!
انسانها رو به ظاهر قضاوت نکنید
در ضمن چرا یکی دو هفته این قدر سخت گیری؟اقای مدیر یه مقداری مهربان باشید

والا من خودم هم یک کارگرم
سر کار کت و شلوار نمی پوشم ادکلن هم نمی زنم مثل بقیه همکاران

عطیه سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 08:46

داستان تهمینه بانو یا شب مهتابی رو تمام نمیکنی ای دوست؟
توی کشورهای پیشرفته، 4چیز موقع استخدام سوال نمیشه: سن، ملیت، مذهب و جنسیت. تازه، هیچکسم ملزم نیست ک رزومه عکس دار جایی بفرسته، اونطور ک تو ایران گاهی از ادم میخوان. همین مسائل جزئیه ک کشورهای جهان اول و سوم و بعضا 4م مییسازه.

نوشتن داستان از شاهنامه جرات میخواد و تا همین حد هم جسارت زیادی کرده ام!
به مطلب جالبی و اشاره کردی.....فاصله ما از یک کشور پیشرفته فقط فاصله بین پراید و پورشه نیست فاصله ای بزرگتری بین بلوغ فکری هست.....

آسو سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 08:03

جالبه تو شهر ما نظامیا پول پارو میکنن...اون وقن اونجا شغل دوم میگیرن.....................

شاید از سر فشار بیکاری دنبال کار بود.....نمی دونم والا....

سارا... سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 01:19

سلام...

یاد زمانی افتادم-خیلی وقت قبل- که کارگزینی دانشگاه ...یک آبدارچی برای قسمت ما... فرستاده بود....تقریبا مثل همین آقا بود..... با کت و شلوار اتو کشیده و ...هیبت مدیرکل ها.... زمین رو تی میکشید... و اتاق ها رو نظافت میکرد... رییس دفتر مدیرکل دو روز نشده...عذرش رو خواست... میگفت : من بخدا روم نمیشه به این اقا کار بگم.... مثلا بگم دستشویی ها کثیفه برو تمیز کن!

درود به سارا خانم....
دقیقا
گاهی ادم باید مراقب رابطه رییس و مرئوس هم باشه و کسی را استخدام کنه که این رابطه برعکس نشه

ریحانه دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت 22:34

بدجنس!!
من روزی اگه صاحب یه فروشگاه شدم و دستم به دهنم رسید کیس مشابه شما رو فراری نمیدم روزگار مجبورش کرده کار کنه...مدارا کن برادر
تایید کامنت اختیاریست!

والا شعار دادن راحته و من هم تظاهر به خوب بودن نمی کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.