داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

نفر هشتم2

 

 اخر ان مهمانی جمعه راز ان مرد هشتم را فاش کرد جمعه گفت: در حقیقت من جمعه نیستم یعنی در حقیقت هستم ولی جمعه کامل نیستم ! من و ان مرد افسرده و پریشان دو برادر دوقلو هستیم من صبح جمعه ام و او عصر جمعه....من مملو از ارامشم ولی برادرم گرفته و غمگین....ما دو برادر هر دو جمعه هستیم ولی انگار که من از دنیایی و او از  دنیایی دیگر است گاهی اوقات که به برادرم نگاه می کنم از وجود خودم هم پشیمان می شوم با خودم می گویم ای کاش اصلا جمعه ای نبود که عصرش اینقدر غم به دل ادمها بنشاند.....

نظرات 9 + ارسال نظر
ساکت جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 21:56

درود بر آقا مهرداد
جالب بود...و دوست داشتنی...

درود به ساکت سخنگو!
ممنون از لطفت...

nari جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 10:37

تو معرکه ایییی پسر معرکه

ممنون دوست عزیز از لطفت

سوسن همون سوگل سردرگم سابق جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 00:00

فوق العاده بود

ممنون سوسن بانو

حبابها پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 21:47

واژه های نا ارام
با پست شما و نظر شما در مورد مردم نا آگاه موافق نیستم
من هم اون فیلم رو ندیدم.احتمالا باید صحنه یا مطالب دیگه ای در فیلم باشه که نیاز مردم رو تامین میکنه.وشاید طعم خوبی داره بالاخره سلیقه ها متفاوت هست.والان سگ در بعضی خانواده هاعضوی از خانواده شده!!!!
و اینکه مردم نا آگاه:برای مثال ما و اقوام و اطرافیانمان هیچ زمانی به تبلیغات توجه ای نمیکنیم .و سعی میکنیم به دنبال مرغوبترین اجناس باشیم یا به گفته شما اقای مدیر خرید عاقلانه
داریم.واینکه سلیقه ها در طعم متفاوت هست و در مورد بیسکویتی که فروش ندارد شاید از نظر شما کیفیت اون بیسکویت عالیه و از نظر بقیه طعم خوبی نداشته باشه!!!!
و شاید بیشتر مردم ما عقلشون به چشمشون هست!!!!
به تبلغیات توجه میکنند .من فقط اطراف خودم رو میبینم!!!

راستش رشته تحصیلی من بازاریابی است و این مطالب جزء رشته تخصصی من است و باور کنید که تبلیغات بسییییییار مهم است!

مرمری پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 19:27

ایریس چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 22:51

اقا مهرداد زیبا بود
یه سوال دارم شما برنامه پرگار این هفته رو دیدید که مصاحبه با گلستان بود؟متاسفانه موفق به دیدنش نشدم ولی انگار حرفای جنجالی زده شده بود که الان افراد شدید در حال مناقشه ن.
از شما بعنوان یک فرد بیطرف خواهش دارم که در این زمینه پستی عنایت فرمایید.
شاید که روشنگری رخ دهد.
باتشکر یکی از خوانندگان شما

راستش من یکی از طرفداران پرگار هستم ولی این هفته با این که تلویزیون روشن بود ولی مشغول کار دیگه ای بودم! و چون گلستان خیلی بد و نامفهوم هم حرف می زد نهایت این شد باید سر صبر نسخه صوتی اونو بشنوم ولی منی که حواسم به کار دیگه ای بود ولی یه جمله از حرفاش خیلی برام جالب اومد او برای توجیه رابطه اش با فروغ گفت"ازدواج صرفا یه قرار داد اقتصادیه"

عطیه چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 09:03

دلم گررررففففت، کاش اصلا نمیومد مهمونی.
اما در کل دیدتون ب مسائل احسنت باریک الله داره

آسو چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 08:33

از جمعه متنفرم

شادی و غم رو ادمها می سازند نه لحظه ها....

سمانه سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 21:47 http://sdra.persianblog.ir

احسنت.واقعا لذت بردم .خیلی پایان جالبی داشت .
ایشالا چاپ کنی نوشته هاتو.
با ارزوی موفقیت روز افزون

ممنون از لطفت ....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.